امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

یاد دوران کودکی

این پست مخصوص مامان امیرعلیه خوب چیه منم یه زمانی کودک بودم چند وقتیه دلم هوایه کودکیمو کرده  اگه به دوران کودکی برگردم دوباره به زندگی لبخند میزنم مثل یه گل نوشکفته دنبال پروانه ها میکنم و دیگه هیچ پیشنهادی رو برای بازی کردن رد نمیکنم اگه بر میگشتم برفراز دشت ها و قله ها با پاهای کودکانه و با بال های زیبای کودکیم میدویدم و دوباره گلها رو بو میکردم و برای باز شدن غنچه گل تو باغچه دعا میکردم  آه ... چه روزای زیبایی بود . پاکه پاک ، آبیه آبی مثل دریا  اون روزا قلبامون وسیع بود مثل اقیانوس و آرزوهامون به وسعت آسمون بزرگ و دور ...  نمیدونم از کی بود که بچگی مو گم کردم ؟؟؟ شاید ...
30 ارديبهشت 1393

تولد تولد

  یک تکه بلور از جنس حضور / یک یاس سپید از رنگ امید / با هر چه وفاست از سوی خدا / همه تقدیم وجودتان باد تبریک دست خالی مرا با سخاوت بی حدت بپذیر تولدتان مبارک . . .   ملیکا و آوا جون تولدتون مبارک                                 از طرف دوستدار شما و آرزومند آرزوهایتان (امیرعلی و مامان زهراش ...
28 ارديبهشت 1393

هفته ای که گذشت

سلام و صد تا سلام خوب از اول هفته شروع کنیم که امیرعلی تمایلش به مهد رفتن کمتر شده یه روز که زنگ زدم مهد مربیشون میگه تازگی ها شیطون ترشده و حرف گوش نمیده تازه به بچه های کوچیکتر از خودش هم زور میگه( منم تو دلم گفتم راس میگه به بزرگتر از خودش زور بگه ) واسه همین یه وقتایی مجبور هستم جدی برخورد کنیم و منم هر روز مجبورم که به محض دیدن امیرعلی بهش بگم مامان جون خوبی امروز زنگ زدم مهد خاله زری و خاله شادونه گفتن امیرعلی پسرخوبیه بچه ها رو دعوا نمیکنه غذاشو کامل میخوره و از این نوع هندونه ها بلکه تکرار نکنه چهارشنبه شب هم که به مناسبت روز معلم دعوت داشتیم و فکر کنم این وسط فقط به امیرعلی خوش گذشت و امیرعلی که خودش عاشق خوانندگ...
21 ارديبهشت 1393

خدایا باغ وحش و از ما نگیر

این روزها عکسایه آیلین و امیرعلی(خاله ندا) منو میبره به گذشته امیرعلی خودم. خدایا بابت همه چیز شکرت :پسرک کوچک من ماشالا روز به روز داره بزرگتر میشه و من شاهد قد کشیدنشم شاهد شیطنت های جدیدش ، حرفهایه جدیدش و اینکه خیلی چیزها رو به خوبی  متوجه میشه دو روزی میشد که دل درد داشت دیروز به باباش میگه بابایی دلم درد میکنه منو میبری دکتر تا دلم خوب شه چند روز پیش تویه تاکسی یه پسره ازش پرسید مدرسه میری میگه نه مهدکودک میرم. ولی میخوام برم سرکار پول در بیارم از اینها که بگذریمممممممممممممممممم روز جمعه بود که تصمیم گرفتیم بریم بیرون اولش رفتیم تالاب میقان که چهار سالی میشد نرفته بودیم امسال بارندگی خدارو شکر خوب بود و دوستا...
9 ارديبهشت 1393

درهم

فونت زيبا ساز ادامه عید دیدنی خونه دایی- امیرمهدی-امیرعلی- هانا   و همچنان کمک های بی دریغ امیرعلی   از هفته پیش هوا خیلی خوب شده میشه بعداز ظهری بچه رو برداری ببری پارک و امیرعلی که منتظر می مونده تا صدای بچه ها که توی محوطه بازی میکنن رو بشنوه و بگه مامان بچه ها دارن بازی می کنن زود باش بریم بیرون پیش بچه ها و موهایه کوتاه شده امیرعلی توسط باباجون بدون هماهنگی و خون دل خوردن بنده که آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بچه ام زشت شده کی جرات کنه اعتراض کنه   و در آخر هم کیانی و امیرعلی و باز هم دعوا بر سر بابا جون(جیگر عمه ماشالا)     ...
30 فروردين 1393

سفرنامه نوروز 93

سال نو مبارک به امید سالی خوش ما اومدیم با سفرنامه نوروز جایه همه خالی کلی بهمون خوش گذشت. از اول شروع کنم که کلی واسه سفره هفت سین برنامه داشتم که با اومدن پسرعمو و داماد بابایی برنامه هفت سین و برنامه ریزی واسه تعطیلات کنسل شد و مجبور شدیم یه برنامه جدید واسه تعطیلات داشته باشیم با اینکه از روز 29 ام تا آخر تعطیلات خونه نبودیم اما دلم نیومد سفره هفت سین نچینم  سفره رو وقتی که امیرعلی حموم بود چیدم از حموم که بیرون اومد شوکه شد سفره هفت سین هول هولکی قبل از حرکت و امیرعلی که فکر میکرد تولده و کلی ذوق کرد امیرعلی عجول که میخواست خودشو به آقایون برسونه  جلو خونه پدر شوهر بودیم که سال تحویل شد وب...
20 فروردين 1393

آخرین پست سال 92

مژده ای دل که دگر باره بهار آمده است خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است  به تو ای باد صبا میدهمت پیغامی این پیامی ست که از دوست به یار آمده است شاد باشید در این عید و در این سال جدید آرزویی ست که از دوست به یار امده است   و چهارشنبه سوری   یا مقلب، قلب ما در دست توست یا محول، حال ما سرمست توست کن تو تدبیری در لیل و نهار حال قلب ما شود همچو بهار نوروزتان مبارک    ...
28 اسفند 1392

جشن پایان سال

روز پنج شنبه مهد جشن پایان سالشو توی سالن کمیسیون بانوان برگزار کرد و از پدر و مادرا دعوت کرده بود که شرکت کنن خداییش دستشون درد نکنه بیشتر از بچه ها ما ذوق کردیم اول مراسم و همه مودب سرجاشون نشستن        امیرعلی ودوست دخترش اسرا    کادو خاله زری به بچه های کلاسش .کلاه و کارت    امیرعلی جون درصف اول و اشاره با مامان     امیرعلی و ردریافت کادو      امیرعلی وسفره  هفت سین     امیرعلی و خاله زری . خاله زری بابت همه زحمت هایی که میکشی واقعا ازت ممنونم و امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی    ...
25 اسفند 1392

نرم نرمک می رسد اينک بهار

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپيد برگهای سبز بيد عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اينک بهار خوش به حال روزگار اینجا آسمون ابرویه، هوا بهاریه،همه در تکاپوی خرید و خونه تکونی و خلاصه همه چیز خبر از اومدن بهارو میده  و ما چشم به راه اینکه کی میشه 28 ام و تعطیل بشیم و تو دلمون خدا خدا میکنیم که تعطیلات عید نخوایم از 5ام بیایم سرکار و تعطیل اعلام کنن از همه اینا بگذریم از اصل کاری بگم که امیرعلیه پسرک مامان دیروز میگه مامان دوست جدید واسمون اومده. همش گریه میکنه. ناخداگاه با این حرفش یاد روزای...
19 اسفند 1392

خونه تکونی امسال و کمک بی دریغ امیرعلی

به نزدیک شدن عید منم تصمیم گفتم دستی به سر و کله خونه بکشم امیرعلی میگه مامان چرا خونه رو بهم ریختی نمیبینه من دارم کلی اذیت میشم خسته میشم و کار میکنم بعد میگه چرا خونه رو بهم ریختی با اینکه سرما خورده و بدجوری سرفه میکنه این دو سه روز و همش تو آب بود به هیچ ترفندی هم گول نمیخورد با همه اینا ماشالا به انرژیش روز جمعه با داد و هوارش که صبح شده پاشید بیدار شدیم و تا خود شب با کمک همدیگه چپیدیم تو حموم و فقط شستیم و بعدشم من آویزون و خسته و امیرعلی سرحال و قبراق(هزار ماشالا) دیروز که نوبت آشپزخونه بود باید میدید چنان اسکاج میکشید انگار چند ساله این کاره است البته ناگفته نمونه گاهی به خنده و بازی کارو پیش می بردیم و گاهی هم...
11 اسفند 1392