امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

عشق منی امیرعلی

این روزا هم میگذره و امیدوارم به خوشی بگذرد

این روزا به سرعت میگذره امسال پسرکوچولوی ما به کلاس خاله صفورا رفته و به قول قودش ماشالا بزرگ شده اول مهر تصمیم گرفتم مهدشو عوض کنم و یه مهد نزدیکتر به خونه مامانم اینا بذارمش به همدیگه رفتیم مهد و قبل از اینکه برسیم بهش گفتم که میخوام بذارمش اینجا از اولش که وارد شدیم این وایساد نق زدن که من اینجا رو دوس ندارم اینجا مهدش به دردنخوره اتاق بازی نداره کار به جایی کشید که رئیس مهد گفت خاله نمیخواد بیای اینجا فقط صبر کن حرفایه من با مامانت تموم شه بهش گفتم مامان نری تو مهد بگی عصر که رفتم سراغش جلو یکی از خاله ها میگه رفتم یه مهد دیگه من گفتم نمیخوام اونجا باشم مامانم منو برد خاله با خنده  میگه دیگه چی و من خجالت زد...
24 مهر 1394

جایه همه خالی رفتیم پا بوس امام رضا

6 ام بود که از طرف محل کارمون با همکارا بضورت خانوادگی راهی مشهد شدیم جایه همه خالی نایب الزیاره بودیم کلی خوش گذشت امیرعلی هم که سه تا دوست پیدا کرده بود و کلی به خودش خوش گذروند ولی امون از دست شیطنتاش و اینکه هر چی میدید میخواست. شروع حرکت و در عرض یک دقیقه هزار بار میرفت تخت بالایی و می اومد پایین(البته خودشو زده به خواب)  انگشترش و باباش واسش خریده بود که گمش کرد ژست های امیرعلی در هتل البته عکس کات شده در حرم و گیر داده بود به مهر ها برای اولین بار رفتیم طبقه بالا و از این بالا حرم دیدن داشت امامزاده یاسر و ناصر امیرعلی و دوستاش در مسیر بازدیدها پارک کوهسنگی در ر...
17 مرداد 1394

تب و تاب نذری در ماه رمضون و شبای احیا

امروز 4 روزه که تعطیلات تابستونی ما شروع شده ولی تا الان که جز غصه چیزی نصیبمون شده و ضدحال پشت سرهم نه تفریحی نه مسافرتی نشستیم کنج خونه اینم ماجرای نذری یه روز خونه مامانم اینا سه تا کاسه نذری پشت سرهم میاد شله زرد،آش و حلیم و خوردن امیرعلی از هرکدوم به ترتیب یه قاشق میخوره و در آخر ...
19 تير 1394

از بس سرگرم شبکه های اجتماعی شدم بیخیال وبلاگ شدم

یه چند وقتیه که وقت سرخاروندن واسم نمونده از بس درگیر شدم و قت نمیکنم بیام وبلاگ بگذریم پسرک ما ماشالا شیطون شده و دیگه به سختی حرف گوش میده و این یعنی حرص خوردن من و تعداد دعوا کردن ها بیشتر شده جدیدا اقا داداش میخواد گفتم برو بابا تو یکی واسه هفت پشتم کافی هستی کیان و امیرعلی در حال تماشای فیلم شمعدونی جدیدا این تیپی میگرده میگه جنگی شدم مثلا ترسناک شده یاد گرفته راه به راه ژست میگیره و میگه عکس بنداز و اینم کادوی تابستانی مامان به پسرش: اسکیت واینم کادوی بابا فقط حیف که خیلی بزرگ واسش خریده و مردا هم حرف حرف خودشونه و قبول نمیکنن ...
9 تير 1394

یه تفریح دو روزه و بازم آب سفید

بدون حاشیه برم سر اصل مطلب جایه همه خالی پنجشنبه ای تصمیم گرفتیم با دوست بابایی بریم آبشار اب سفید الیگودرز و شب هم اونجا بخوابیم شب و رفتیم کنار  سد و روز جمعه بعد از ناهار هم دشت لاله های واژگون امیرعلی و ماهان و در حال ماهی گیری در سد نا امید شدن از قلاب و گرفتن ماهی با دست زدن ماهی به قلاب جهت خالی نبود بابایی و صحبت با یه ماهیگیر جهت یادگیری و یه عکس دسته جمعی در دشت لاله های واژگون آب بازی امیرعلی در سد ...
13 ارديبهشت 1394

اومدیم با اولین پست سال 94

سلام و صدتا سلام  پانزدهمین روز از سال 94 در حال گذره و این سال هم مثل  سالهای گذشته میگذره امیدوارم سال 94 سالی پر از رزق و روزی ،شادی ، سربلندی و آرامش برای همه باشه سفرنامه نوروز 94 جایه خاصی نرفتیم یه سر رفتیم به دیار پدری و آبشار نوژیان خرم اباد و روز سیزدهم هم دره تخت ازنا   پسرک شکارچی من عاشق رانندگیه امیرعلی در جمع عمه زاده ها بازی مخصوص دال پران من وپسرم امیرعلی در منطقه عشایر نشین پسرک کوهنورد من آبشار نوژیان خرم آباد سیزده بدر ونمایی دور از پدر و پسر(دره تخت) اولین تجربه پایار در سیزده بدر سیزده بدر بی حال...
15 فروردين 1394