امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

سرما خوردگی یا ........

چند روز پیش امیر علی رو به خاطر سرفه هایی که می کرد بردیم دکتر دکتر نگاش کرد از اونجایی که همیشه آب دهنش زیاده دکتره  گفت همیشه آب دهن داره و انگشتاشو میکنه تو دهنش ما هم گفتیم آره دکتره گفت این بخاطر اینه که اسید بر میگرده توی دهنش دارو داد و گفت باید سونو انجام بدین سونو رو انجام دادیم تایید کرد دکتر سونو میگفت بعضی بچه ها اینجوری هستن تا یک سال و شاید تا یک سال و نیم طول بکشه ولی باید دارو شو بدین حالا باید جواب سونو رو ببرم پیش دکترش این آب دهن از دو ماهگی شروع شد یکی می گفت ارثیه بعضی هم میگفتن که می خواد دندون در بیاره (خدا می داند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!) خدا کنه که مشکل خاصی نباشه از وقتی که دکتر اینو گفته دلهره...
26 مرداد 1390

ورود به هشت ماهگی

سلام   این روزا سرمون خیلی شلوغه. دیروز  نفهمیدم ساعت چطوری گذشت با اینکه کار خیلی زیاد بود ولی خسته نشدم. امروز هم کلی کار دارم از اونجا که شبکه داخلیمون واسه مدتی قطع شده منم تصمیم گرفته از موقعیت استفاده کنم یه سری به وبلاگ گل پسری بزنم و بیام آپ کنم. 17 مرداد امیر علی هفت ماهشو تموم کرد و وارد 8 ماهگی شد کلی کیف میکنه وقتی که آب میوه می خوره ولی ماست و دوست نداره واسه اولین بار هم سوار بر روروکش شد. این یکی عکس و خاله اش ازش انداخته   ...
23 مرداد 1390

سالگرد ازدواج

9 مرداد سالگرد ازدواجمون بود.مهمونی رو پنج شنبه شب گرفتیم که یه تیر دو نشون بشه هم مهمونی سالگرد ازدواجمون باشه و هم مهمونی ماه رمضان. بعد از افطار گل پسری خوابید و ما نتونستیم با هم عکس بندازیم.مامانم می گفت برین بیدارش کنید ولی من دلم نیومد چون همین جوریش بدخواب هست حالا خدا اون روز و نیاره که از خوابش بمونه ....نیم ساعتی بعد از اینکه شامو خوردیم داداش کوچیکه گفت که دیر شده و باید نامزدشو برسونه خونشون همین شد که دیگه نتونستیم با حوصله برنامه رو پیش ببریم با عجله میز و چیدیم و مابقی ماجرا...... همه که رفتن تازه یادمون افتاد که آره کادوها رو فراموش کردیم به همدیگه بدیم همسری حالا قهر نکن کی بکن می گفت من نتونستم کادومو بهت بدم من...
15 مرداد 1390

به روز شدن

امروز که روز جمعه است امیر علی 6 ماه 20 روزشه   ساخت وبلاگو با تاخیر شروع کردم یعنی 6 ماه بعد از تولدش امروز تصمیم گرفتم از این به بعد وبلاگو به روز کنم و عکس جدیدشو بذارم اینم جدیدترین عکس گل پسر   ...
8 مرداد 1390

تنها گذاشتن گل پسر

امروز دو روزه که به خاطر کنکور مجبور شدم گل پسرو بازم تنها بذارم.   اولین دمر شدن امیر علی جون    اولین تجربه تاب بازی  و اولین نشستن   ...
7 مرداد 1390

بدون عنوان

دیشب رفتیم عروسی دوست بابایی .   عروسی رو توی خونه گرفتن با حال بود . امیر جونم اولش کلی ذوق کرد اما بعدش گرمش شد و شروع کرد به گریه کردن تا اینکه خوابید.  
23 تير 1390

عکس های جیگر طلا

گل پسری در روز 17 دی ماه 89، زمانی که اصلا انتظار به دنیا آمدنش رو نداشتیم به دنیا اومد. خدا رو شکر همه چیز به خیر و خوبی انجام شد. در این عکس گل پسر من دو سه ساعت از لحظه تولدش می گذرد.   ورود گل پسری به خانه و سرمه کشیدن. خوابیدن گل پسری. و شروع زردی و بستری شدن در بیمارستان.   ...
22 تير 1390

افتتاح وبلاگ

سلام.   امروز سه روزی هست که مرخصی شش ماهه من تموم شده و برگشتم به سرکار. روز اول خیلی سخت بود چون باید دوری گل پسری رو تحمل کنم . شب قبلش کلی گریه کردم ولی باید تحمل کرد . از امروز تصمیم گرفتم این وبلاگو درست کنم که عکس های گل پسرمو با شیرین کاریهاش و داخل وبلاگ بذارم توی این عکس امیرعلی جونم و می خوایم ببریم خونه . عزیزم ورودتو به زندگیمون تبریک میگم. بابایی خیلی دوست داره.     ...
21 تير 1390