امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

سالگرد ازدواج

1390/5/15 10:13
نویسنده : مامان زهرا
1,043 بازدید
اشتراک گذاری

9 مرداد سالگرد ازدواجمون بود.مهمونی رو پنج شنبه شب گرفتیم که یه تیر دو نشون بشه هم مهمونی سالگرد ازدواجمون باشه و هم مهمونی ماه رمضان.

بعد از افطار گل پسری خوابید و ما نتونستیم با هم عکس بندازیم.مامانم می گفت برین بیدارش کنید ولی من دلم نیومد چون همین جوریش بدخواب هست حالا خدا اون روز و نیاره که از خوابش بمونه ....نیم ساعتی بعد از اینکه شامو خوردیم داداش کوچیکه گفت که دیر شده و باید نامزدشو برسونه خونشون همین شد که دیگه نتونستیم با حوصله برنامه رو پیش ببریم با عجله میز و چیدیم و مابقی ماجرا......

همه که رفتن تازه یادمون افتاد که آره کادوها رو فراموش کردیم به همدیگه بدیم همسری حالا قهر نکن کی بکن

می گفت من نتونستم کادومو بهت بدم منم گفتم ناراحت نشو فردا به همه زنگ می زنم میگم  از بس عجله کردین که کادوهارو فراموش کردیم.تازه یادم رفت که بگم همسری از بس ذوق داشت از دوستش یه سی دی شاد گرفته بود.

 با همه اینا دستش درد نکنه سنگ تموم گذاشت. واقعا دستت درد نکنه امسال و گل کاشتی و تلافی کردی. نا گفته نمونه پارسال و که رفتیم آتلیه کلی خوش گذشت.

از طرف امیر علی و مامانی (بابایی خیلیییییییییییییی دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت داریم)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)