خدایا باغ وحش و از ما نگیر
این روزها عکسایه آیلین و امیرعلی(خاله ندا) منو میبره به گذشته امیرعلی خودم.
خدایا بابت همه چیز شکرت :پسرک کوچک من ماشالا روز به روز داره بزرگتر میشه و من شاهد قد کشیدنشم
شاهد شیطنت های جدیدش ، حرفهایه جدیدش و اینکه خیلی چیزها رو به خوبی متوجه میشه
دو روزی میشد که دل درد داشت دیروز به باباش میگه بابایی دلم درد میکنه منو میبری دکتر تا دلم خوب شه
چند روز پیش تویه تاکسی یه پسره ازش پرسید مدرسه میری میگه نه مهدکودک میرم. ولی میخوام برم سرکار پول در بیارم
از اینها که بگذریمممممممممممممممممم
روز جمعه بود که تصمیم گرفتیم بریم بیرون
اولش رفتیم تالاب میقان که چهار سالی میشد نرفته بودیم امسال بارندگی خدارو شکر خوب بود و دوستایه همسر گفته بودن که تالاب 100 درصد آب گیری داشته و ما هم مشتاق دیدن تالاب رفتیم
امیرعلی بی ذوق که چیزی نمونده بود به استفراغ بیفته و مدام میگفت که بریم بو میده خفه شدم
و بازم باغ وحش : خدایا باغ وحش و از ما نگیر
امیرعلی در مطب دکتر که جایه خانم منشی نشسته
و بازم هم ترکش های عید
این عکسارو فراموش کرده بودم بذارم
دلم نیومد که نذارمشون
و نمادی از خانه های روستایی
و این هم خانه اربابی
دست سازنده آن درد نکنه . خداییش قشنگ بود