بازم یه روز تعطیل و رفتن به باغ وحش
ما دست از سر این باغ وحش بر نمیداریم آخرش این حیوونای زبون بسته از دست ما فرار میکنن پدر و پسر بعد از تهیه یه کباب خوشمزه. البته ناگفته نمونه که امیرعلی خراب کاری کرد و خاک ریخت رویه گوشتا ما هم بعد از یه دعوایه مفصل و تمیز کردن گوشتا باهاش آشتی کردیم این شوهر من عاشق حیوون و طبیعت و از این چیزاست فقط خونه نباشه حالش خوبه و در آخر هم امیرعلی بعد از کلی باغ وحش رفتن یه کوچولو جرات پیدا کرده ...
نویسنده :
مامان زهرا
12:03