بازم یه روز تعطیل و رفتن به باغ وحش
ما دست از سر این باغ وحش بر نمیداریم
آخرش این حیوونای زبون بسته از دست ما فرار میکنن
پدر و پسر بعد از تهیه یه کباب خوشمزه. البته ناگفته نمونه که امیرعلی خراب کاری کرد و خاک ریخت رویه گوشتا
ما هم بعد از یه دعوایه مفصل و تمیز کردن گوشتا باهاش آشتی کردیم
این شوهر من عاشق حیوون و طبیعت و از این چیزاست فقط خونه نباشه حالش خوبه
و در آخر هم امیرعلی بعد از کلی باغ وحش رفتن یه کوچولو جرات پیدا کرده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی