امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

چند تا عکس

فونت زيبا ساز   سلام و صد تا سلام روز جمعه امیرعلی دعوت شده بود به جشن تولد الهام همسایه مامان جون اینا امیرعلی هم با خاله فایی رفتن و سوژه ای شد برای عکس گرفتن و درج در وبلاگ امیرعلی در حال بازی     امیرعلی با موهایه فشن شده:قبل از رفتن به جشن تولد و ژست گرفتن با ماشین پلیسش که کادو مامان جونه(مامان جون دستت درد نکنه ایشالا همیشه سلامت باشی ) امیرعلی در جشن تولد الهام و بلاخره کیان جون جیگر عمه که توسط باباش کچل شده بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا: آخه کیان جون میشینه ...
7 مهر 1392

تولد تولد ، تولدم مبارک

دیروز که 29 شهریور بود تولد من بود همسری کیک خریدن و دستش درد نکنه امیرعلی تا کیک و دید کچلمون کرد از بس گفت کیک تولد بیارید بخوریم طفلکی کلی ذوق کرد از پاش بگم که از نشستن خسته شده و مدام میگه خسته شدم نمیتونم راه برم هوس رقصیدن کرده و چون نمیتونه ناراحت میشه و ما هم مجبوریم بغلش کنیم بلکه اینجوری راضی بشه                         ایشالا پات خوب میشه و دیگه مشکلی واست پیش نمیاد ...
30 شهريور 1392

عکسایی از امیرعلی بعد از عمل

طفلکی خیلی اذیت شد روز اول بد جوری روحیه اشو باخت قبلش خوب شد کلی باهاش حرف زدم که اگه آقا دکتره پاتو گچ گرفت ناراحت نشی به هوش که اومد متوجه پاش شد همش میگفت پام شکسته و بعد از اینکه باباش بهش یاد داد که پاشو تکون بده سرحال شد وقت ترخیص دکتر اومد فشار میداد به گچ پاش که چرا بازش نمیکنه خلاصه ایشالا که عملش خوب انجام شده باشه و بعد از باز شدن گچ پاش هم هیچ مشکلی نباشه   امیرعلی خسته از بیمارستان سوار ویلچر کردیمش و تو محوطه بیمارستان می چرخوندیمش امیرعلی منتظر ترخیص شدن و امیرعلی در خونه و فعلا آخرین پسرعمه اش ...
17 شهريور 1392

رفتن امیرعلی به شهر بازی و عروسی

بعد از یه تاخیر 10 روزه اومدم آخه امیرعلی طفلکی روز یکشنبه عمل داشت و منم به خاطر اینکه اذیت نشه تا آخر هفته رو مرخصی بودم پنج شنبه شب هفته قبل تصمیم گرفتیم بریم شهربازی بلکه امیرعلی خودشو خالی کنه  جمعه شب هم عروسی پسرخاله مامانی بود و این وسط کلی به امیرعلی خوش گذشت امیرعلی قبل از رفتن به عروسی امیرعلی در حال بازی دوبار سوار این وسیله شد از بس خوشش اومده بود   طفلکی با کلی گریه و داد وهوار امیرعلی از شهر بازی بیرون اومدیم آخه نمیشد که تا صبح اونجا بمونیم اینم که حالیش نمیشد و فقط گریه که نریم خونه بعدشم دلش میخواست سوار همه وسایل بشه که اونم خطرناک  بود مناسب سنش نبود ایشالا دفعه بعدی که پا...
16 شهريور 1392

امیرعلی و تعیین وقت عمل و کادو مامان

  الهی فدات شم رفتیم دکتر واست عکس جدید نوشت و گفت انحراف زانویه پات 8 درجه نسبت به قبل بیشتر شده و بایدعمل بشی 1ماه و نیم هم باید پات تو گچ باشه 10 شهریور نوبت عملت شد ایشالا مامان پات خوب بشه تحمل میکنیم میدونم هم خودت اذیت میشی و هم اینکه ما از از اذیت شدن تو .ناراحت میشیم ولی چه باید کرد ایشالا مشکل حل بشه و قراره بابایی کلا پیشت بمونه چون گفتن باید استراحت کنی خیلی تکون نخوری  از بس میگفتی من اسکیتو(اسکوتر) و ماشین بزرگ میخوام(منظورت ماشین شارژیه) منم پنج شنبه رفتم برات یه دونه اسکوتر خریدم از بس ذوقشو میکنی تا از خواب بیدار میشی کشون کشون دنبال خودت میاریش و خدا نکنه تو هال نباشه قشقرقی به پا میشه که نگووو...
5 شهريور 1392

ما اومدیم بعد از یک ماه تاخیر

سلام خدمت همه بر و بچ نی نی وبلاگ دلمون واسه همتون تنگ شده بود به لطف بالایی ها دو هفته به ما تعطیلات دادن و ما هم رفتیم مرخصی تا تونستیم  کسری خوابمونو جبران کردیم خداییش خوش گذشت و لازم بود تصمیم گرفتیم بریم شمال (این بار مازندران )بعد از شمال یه مسافرت دو روزه به همدان برای اولین بار در تاریخ ازدواجمون تنهایی رفتیم مسافرت و به همسری ثابت شد که میشه فقط خودمون باشیم بیشتر از ما به امیرعلی خوش گذشت تا میخوایم بریم بیرون میگه میخوایم بریم مسافرت؟ از بین کلی عکس چند تاییشونو گلچین کردم مابقی  تو ادامه مطلب شروع حرکت و امیرعلی خواب آلود و عشق به این عینکه امیرعلی و دریای خزر (بابلسر) ...
21 مرداد 1392

دوستت دارم با تمام وجودم

فونت زيبا ساز   تازگی ها هم عادت کرده به تلویزیون و فیلم و برنامه کودک نگه میکنه با اسباب بازیهاش هم بیشتر بازی میکنه دلش میخواد همه رو بریزه تو خونه و خدا نکنه کسی بخواد جمعشون کنه با اینکه دو چرخه داره به بابام میگه واسم دوچرخه بخر بابا مسلم نمیخره چند وقت پیش که رفتم براش لباس بخرم رفته سوار ماشین شارژی هایه داخل مغازه شده و میگه بخر فقط خیلی سوال میپرسه همش میگه چرا هر جواب که بدیم پشت سرش بازم میگه چرا آقاهه پاش چی شده ،اوف شده، چرا اوف شده، خورده زمین، چرا خورده زمین، مواظب نبوده، چرا مواظب نبوده، مامان من چه میدونم چرا مواظب نبوده خوب حواسش پرت شده و خورده زمین، چرا حواسش...
24 تير 1392

بازم یه روز تعطیل و رفتن به باغ وحش

ما دست از سر این باغ وحش بر نمیداریم آخرش این حیوونای زبون بسته از دست ما فرار میکنن پدر و پسر بعد از تهیه یه کباب خوشمزه. البته ناگفته نمونه که امیرعلی خراب کاری کرد و خاک ریخت رویه گوشتا ما هم بعد از یه دعوایه مفصل و تمیز کردن گوشتا باهاش آشتی کردیم این شوهر من عاشق حیوون و طبیعت و از این چیزاست فقط خونه نباشه حالش خوبه و در آخر هم امیرعلی بعد از کلی باغ وحش رفتن یه کوچولو جرات پیدا کرده ...
16 تير 1392