امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره

گل پسر من امیرعلی

دیدن امیرعلی نی نی خاله ندا و باز هم بیمارستان

بلاخره بعد از گذشت دو ماه رفتیم خونه خاله ندا و دیدن امیرعلی امیرعلی ما هم از صبح که گفتم میخوایم بریم خونه نی نی مدام بهونه میگرفت که کی میریم نزدیک رفتن که شد خوابید و منم مجبور شدم ساعت رفتن و تغییر بدم ساعت 4 بود صداش زدم که بیدار شه با سه شماره بیدار شد و انگار یادش افتاد که میخواد بره پیش نی نی باذوق میگه مامان بریم خونه نی نی امیرعلی خواب آلود قبل از رفتن و در حال حاضر شدن و باز هم بیمارستان ایشالا دفعه آخره دیگه تکرار نشه دکتر روز جمعه وقت داد که ببریمش بیمارستان تا پین های پاشو در بیارن طفلکی گناه ما به پایه امیرعلی نوشته شد که اینقدر اذیت بشه و ما هم از اون بیشتر پذیرش که انجام شد رفتیم آزمایشگا...
9 آذر 1392

مهد و دوست دارم

   پسرک شیطون ما خدا رو شکر عاشق مهد شده دیروز که رسوندمش مهد جلو در مهد چنان جیغی از سر ذوق کشید که بلهههههههههه مهدو دوست دارم امروز مربیشون گفت راحت میاد مهد؟ چون اینجا خیلی بهش خوش میگذره. منم گفتم آره خدا رو شکر شب میگه کولمو بذار بالایه سرم دیشب گوشیم دستم بود به من میگه مامان به دوستت پیام میدی منم گفتم آره گفت منم دوست دارم گفتم اسمش چیه گفت هااااااااااااااااااااااااااااااا یادش نیومد گفتم مامان فردا رفتی مهد اسم دوستتو بپرس که یادت بمونه فونت زيبا ساز ...
5 آبان 1392

امیرعلی و پیش به سوی مهدکودک

دو شنبه اولین روز حضور امیرعلی در مهد بود پسرک ما مهد و دوست داره(خدا رو شکر) منم سفارش پاشو به مربیشون کردم که مواظب باشن و بعدشم فلنگو بستم که یه وقت گریه نکنه ماس گرفتم گفتن بلههههههههههه آقا در حال بازی تشریف دارن و ماشالا هزار ماشالا سرحال هستن امیرعلی و آماده رفتن به مهد ...
1 آبان 1392

بلاخره کییان هم وبلاگ دار شد

چند وقتی میشه که قرار بود مامان و بابا کیانی واسش وبلاگ درست کنن اما میگفتن اینترنت خونه سرعتش کمه و اجازه بدید پرسرعتو وصل کنیم بعد حتما واسش درست میکنیم منم عمه بازی در آواردم دیدم اینا دست به کار نمیشن خودم واسش درست کردم البته من فقط استارت کارو زدم و وبلاگ و تقدیم مامان و باباش کردم اینم آدرسسسسشششششششششش http://kiani.niniweblog.com/ ...
1 آبان 1392

جایه همه خالی جمعه رفتیم قم

پنج شنبه امیرعلی رو بردم مهد بلکه یادآوری باشه براش که بتونم ببرمش مهد و اذیت نشه با اینکه هنوز میترسه راه بره ولی کلی بازی کرد وقت رفتن که شد با جیغ و داد از مهد خارج شدیم میگفت نریم من بازی کنم ما هم خوشحال و ذوق زده ایشالا همیشه ذوق کنه و مهد و دوست داشته باشه چند وقتی میشه که امیرعلی هوس مشهد کرده بود و از اونجا که در حال حاضر موقعیت رفتن به مشهد و نداریم گفتیم بریم قم بلکه راضی بشه امیرعلی در مسجد جمکران امیرعلی شیطون هنوز نمیتونه راه بره اما از میله داربست آویزون میشه و حرم حضرت معصومه(س)   ...
27 مهر 1392

آخیش خدا رو شکر بالاخره گچ پام باز شد

دیروز رفتیم مطب دکتر قرار شد دوشنبه گچ پامو باز کنن اما خانم منشی زنگ زد و گفت مطب روز دونشبه تعطیله و روز شنبه بیاید ما هم از خدا خواسته قبول کردیم این عکس چند روز پیشه: امیرعلی در حال تماشای برنامه کودک امیرعلی در مطب دکتر و منتظر شروع عملیات باز کردن گچ پسره ترسوی ما   ...
21 مهر 1392