امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

رفتن امیرعلی به شهر بازی و عروسی

بعد از یه تاخیر 10 روزه اومدم آخه امیرعلی طفلکی روز یکشنبه عمل داشت و منم به خاطر اینکه اذیت نشه تا آخر هفته رو مرخصی بودم پنج شنبه شب هفته قبل تصمیم گرفتیم بریم شهربازی بلکه امیرعلی خودشو خالی کنه  جمعه شب هم عروسی پسرخاله مامانی بود و این وسط کلی به امیرعلی خوش گذشت امیرعلی قبل از رفتن به عروسی امیرعلی در حال بازی دوبار سوار این وسیله شد از بس خوشش اومده بود   طفلکی با کلی گریه و داد وهوار امیرعلی از شهر بازی بیرون اومدیم آخه نمیشد که تا صبح اونجا بمونیم اینم که حالیش نمیشد و فقط گریه که نریم خونه بعدشم دلش میخواست سوار همه وسایل بشه که اونم خطرناک  بود مناسب سنش نبود ایشالا دفعه بعدی که پا...
16 شهريور 1392

امیرعلی و تعیین وقت عمل و کادو مامان

  الهی فدات شم رفتیم دکتر واست عکس جدید نوشت و گفت انحراف زانویه پات 8 درجه نسبت به قبل بیشتر شده و بایدعمل بشی 1ماه و نیم هم باید پات تو گچ باشه 10 شهریور نوبت عملت شد ایشالا مامان پات خوب بشه تحمل میکنیم میدونم هم خودت اذیت میشی و هم اینکه ما از از اذیت شدن تو .ناراحت میشیم ولی چه باید کرد ایشالا مشکل حل بشه و قراره بابایی کلا پیشت بمونه چون گفتن باید استراحت کنی خیلی تکون نخوری  از بس میگفتی من اسکیتو(اسکوتر) و ماشین بزرگ میخوام(منظورت ماشین شارژیه) منم پنج شنبه رفتم برات یه دونه اسکوتر خریدم از بس ذوقشو میکنی تا از خواب بیدار میشی کشون کشون دنبال خودت میاریش و خدا نکنه تو هال نباشه قشقرقی به پا میشه که نگووو...
5 شهريور 1392

ما اومدیم بعد از یک ماه تاخیر

سلام خدمت همه بر و بچ نی نی وبلاگ دلمون واسه همتون تنگ شده بود به لطف بالایی ها دو هفته به ما تعطیلات دادن و ما هم رفتیم مرخصی تا تونستیم  کسری خوابمونو جبران کردیم خداییش خوش گذشت و لازم بود تصمیم گرفتیم بریم شمال (این بار مازندران )بعد از شمال یه مسافرت دو روزه به همدان برای اولین بار در تاریخ ازدواجمون تنهایی رفتیم مسافرت و به همسری ثابت شد که میشه فقط خودمون باشیم بیشتر از ما به امیرعلی خوش گذشت تا میخوایم بریم بیرون میگه میخوایم بریم مسافرت؟ از بین کلی عکس چند تاییشونو گلچین کردم مابقی  تو ادامه مطلب شروع حرکت و امیرعلی خواب آلود و عشق به این عینکه امیرعلی و دریای خزر (بابلسر) ...
21 مرداد 1392

دوستت دارم با تمام وجودم

فونت زيبا ساز   تازگی ها هم عادت کرده به تلویزیون و فیلم و برنامه کودک نگه میکنه با اسباب بازیهاش هم بیشتر بازی میکنه دلش میخواد همه رو بریزه تو خونه و خدا نکنه کسی بخواد جمعشون کنه با اینکه دو چرخه داره به بابام میگه واسم دوچرخه بخر بابا مسلم نمیخره چند وقت پیش که رفتم براش لباس بخرم رفته سوار ماشین شارژی هایه داخل مغازه شده و میگه بخر فقط خیلی سوال میپرسه همش میگه چرا هر جواب که بدیم پشت سرش بازم میگه چرا آقاهه پاش چی شده ،اوف شده، چرا اوف شده، خورده زمین، چرا خورده زمین، مواظب نبوده، چرا مواظب نبوده، مامان من چه میدونم چرا مواظب نبوده خوب حواسش پرت شده و خورده زمین، چرا حواسش...
24 تير 1392

بازم یه روز تعطیل و رفتن به باغ وحش

ما دست از سر این باغ وحش بر نمیداریم آخرش این حیوونای زبون بسته از دست ما فرار میکنن پدر و پسر بعد از تهیه یه کباب خوشمزه. البته ناگفته نمونه که امیرعلی خراب کاری کرد و خاک ریخت رویه گوشتا ما هم بعد از یه دعوایه مفصل و تمیز کردن گوشتا باهاش آشتی کردیم این شوهر من عاشق حیوون و طبیعت و از این چیزاست فقط خونه نباشه حالش خوبه و در آخر هم امیرعلی بعد از کلی باغ وحش رفتن یه کوچولو جرات پیدا کرده ...
16 تير 1392

امیرعلی و تفریح و دوستایه جدیدش

رفتیم خونه دوستایه بابایی و بعدشم بیرون رفتن خداییش خیلی خوش گذشت این آقا پسر اسمش کیارامه و از امیرعلی کوچیکتره بنده خدا از دست امیرعلی آسایش نداشت خیلی با نمکه و دوست داشتنی اولی اسمش محمد امین و از امیرعلی بزرگتره .پسر آرومی بود و زورش به امیرعلی میرسید مابقی عکسا ادامه مطلب   محمد امین و باباش به همراه امیرعلی تلاش امیرعلی برای خارج شدن بابایی و امیرعلی به همراه دوستایه بابایی ...
2 تير 1392

چند تا عکس

امیرعلی در حال نقاشی با مداد شمعی امیرعلی در حال آویزون شدن از تراس خونه وقتی میبینه فایده نداره میره سراغ سطل آشغال و پسر فنی ما که مدام سرش تو پیچ و آچار و پیچ گوشتیه و اینم کیان جون پسر دایی ...
28 خرداد 1392

مسافرت ناگهانی

آرزویم برایت این است که در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن، آرام قدم برداری برای زندگی! صبور و محکم و در سکوت! خوب خدا رو شکر امتحانات تموم شد و یه نفس راحت کشیدیم هفته پیش به خاطر کاری که داشتیم رفتیم تهران و بعدش به طور اتفاقی سر از لاهیجان در آواردیم در واقع بابایی می خواست حال و هوامونو عوض کنه واسه همین ما رو برد شمال و رفتیم خونه خاله بابایی شانس آواردیم هوا خوب بود و امیرعلی کلی بازی کرد امیرعلی و محمدجواد با هم رقابت می کردن هر کدوم هر چیزی که میخواستن این یکی هم میخواست از صدای جیغشون کلافه میشدم محمدجواد از امیرعلی بزرگتره اگه امیرعلی چیزی بهش نمی داد یا چنگ مینداخت توی صورت امیرعل...
18 خرداد 1392

بالاخره اثاث کشی کردیم

نزدیک دو ماه میشد که منتظر بودیم صاحب خونه پولمونو بده و اثاث کشی کنیم از اونجا که وسایل خونه جمع شده بود امیرعلی به هرکسی که میرسید میگفت اثاث جمع کردیم ماشین بیاد ببریم و اینم چند تا عکس قبل از اثاث کشی و نمایی از کمک کردن امیرعلی در حین اثاث کشی تشک وسیله ای برای سرسره بازی ...
18 خرداد 1392