محرم و بازی
امیرعلی در حال بازی امیرعلی و عشق رفتن به هیات ...
نویسنده :
مامان زهرا
15:32
مهد و دوست دارم
پسرک شیطون ما خدا رو شکر عاشق مهد شده دیروز که رسوندمش مهد جلو در مهد چنان جیغی از سر ذوق کشید که بلهههههههههه مهدو دوست دارم امروز مربیشون گفت راحت میاد مهد؟ چون اینجا خیلی بهش خوش میگذره. منم گفتم آره خدا رو شکر شب میگه کولمو بذار بالایه سرم دیشب گوشیم دستم بود به من میگه مامان به دوستت پیام میدی منم گفتم آره گفت منم دوست دارم گفتم اسمش چیه گفت هااااااااااااااااااااااااااااااا یادش نیومد گفتم مامان فردا رفتی مهد اسم دوستتو بپرس که یادت بمونه فونت زيبا ساز ...
نویسنده :
مامان زهرا
9:15
امیرعلی و پیش به سوی مهدکودک
دو شنبه اولین روز حضور امیرعلی در مهد بود پسرک ما مهد و دوست داره(خدا رو شکر) منم سفارش پاشو به مربیشون کردم که مواظب باشن و بعدشم فلنگو بستم که یه وقت گریه نکنه ماس گرفتم گفتن بلههههههههههه آقا در حال بازی تشریف دارن و ماشالا هزار ماشالا سرحال هستن امیرعلی و آماده رفتن به مهد ...
نویسنده :
مامان زهرا
9:02
بلاخره کییان هم وبلاگ دار شد
چند وقتی میشه که قرار بود مامان و بابا کیانی واسش وبلاگ درست کنن اما میگفتن اینترنت خونه سرعتش کمه و اجازه بدید پرسرعتو وصل کنیم بعد حتما واسش درست میکنیم منم عمه بازی در آواردم دیدم اینا دست به کار نمیشن خودم واسش درست کردم البته من فقط استارت کارو زدم و وبلاگ و تقدیم مامان و باباش کردم اینم آدرسسسسشششششششششش http://kiani.niniweblog.com/ ...
نویسنده :
مامان زهرا
8:49
جایه همه خالی جمعه رفتیم قم
پنج شنبه امیرعلی رو بردم مهد بلکه یادآوری باشه براش که بتونم ببرمش مهد و اذیت نشه با اینکه هنوز میترسه راه بره ولی کلی بازی کرد وقت رفتن که شد با جیغ و داد از مهد خارج شدیم میگفت نریم من بازی کنم ما هم خوشحال و ذوق زده ایشالا همیشه ذوق کنه و مهد و دوست داشته باشه چند وقتی میشه که امیرعلی هوس مشهد کرده بود و از اونجا که در حال حاضر موقعیت رفتن به مشهد و نداریم گفتیم بریم قم بلکه راضی بشه امیرعلی در مسجد جمکران امیرعلی شیطون هنوز نمیتونه راه بره اما از میله داربست آویزون میشه و حرم حضرت معصومه(س) ...
نویسنده :
مامان زهرا
12:53
آخیش خدا رو شکر بالاخره گچ پام باز شد
دیروز رفتیم مطب دکتر قرار شد دوشنبه گچ پامو باز کنن اما خانم منشی زنگ زد و گفت مطب روز دونشبه تعطیله و روز شنبه بیاید ما هم از خدا خواسته قبول کردیم این عکس چند روز پیشه: امیرعلی در حال تماشای برنامه کودک امیرعلی در مطب دکتر و منتظر شروع عملیات باز کردن گچ پسره ترسوی ما ...
نویسنده :
مامان زهرا
8:50
چند تا عکس
فونت زيبا ساز سلام و صد تا سلام روز جمعه امیرعلی دعوت شده بود به جشن تولد الهام همسایه مامان جون اینا امیرعلی هم با خاله فایی رفتن و سوژه ای شد برای عکس گرفتن و درج در وبلاگ امیرعلی در حال بازی امیرعلی با موهایه فشن شده:قبل از رفتن به جشن تولد و ژست گرفتن با ماشین پلیسش که کادو مامان جونه(مامان جون دستت درد نکنه ایشالا همیشه سلامت باشی ) امیرعلی در جشن تولد الهام و بلاخره کیان جون جیگر عمه که توسط باباش کچل شده بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا: آخه کیان جون میشینه ...
نویسنده :
مامان زهرا
14:44
تولد تولد ، تولدم مبارک
دیروز که 29 شهریور بود تولد من بود همسری کیک خریدن و دستش درد نکنه امیرعلی تا کیک و دید کچلمون کرد از بس گفت کیک تولد بیارید بخوریم طفلکی کلی ذوق کرد از پاش بگم که از نشستن خسته شده و مدام میگه خسته شدم نمیتونم راه برم هوس رقصیدن کرده و چون نمیتونه ناراحت میشه و ما هم مجبوریم بغلش کنیم بلکه اینجوری راضی بشه ایشالا پات خوب میشه و دیگه مشکلی واست پیش نمیاد ...
نویسنده :
مامان زهرا
15:49
عکسایی از امیرعلی بعد از عمل
طفلکی خیلی اذیت شد روز اول بد جوری روحیه اشو باخت قبلش خوب شد کلی باهاش حرف زدم که اگه آقا دکتره پاتو گچ گرفت ناراحت نشی به هوش که اومد متوجه پاش شد همش میگفت پام شکسته و بعد از اینکه باباش بهش یاد داد که پاشو تکون بده سرحال شد وقت ترخیص دکتر اومد فشار میداد به گچ پاش که چرا بازش نمیکنه خلاصه ایشالا که عملش خوب انجام شده باشه و بعد از باز شدن گچ پاش هم هیچ مشکلی نباشه امیرعلی خسته از بیمارستان سوار ویلچر کردیمش و تو محوطه بیمارستان می چرخوندیمش امیرعلی منتظر ترخیص شدن و امیرعلی در خونه و فعلا آخرین پسرعمه اش ...
نویسنده :
مامان زهرا
11:07