امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

آخرین پست سال 92

مژده ای دل که دگر باره بهار آمده است خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است  به تو ای باد صبا میدهمت پیغامی این پیامی ست که از دوست به یار آمده است شاد باشید در این عید و در این سال جدید آرزویی ست که از دوست به یار امده است   و چهارشنبه سوری   یا مقلب، قلب ما در دست توست یا محول، حال ما سرمست توست کن تو تدبیری در لیل و نهار حال قلب ما شود همچو بهار نوروزتان مبارک    ...
28 اسفند 1392

جشن پایان سال

روز پنج شنبه مهد جشن پایان سالشو توی سالن کمیسیون بانوان برگزار کرد و از پدر و مادرا دعوت کرده بود که شرکت کنن خداییش دستشون درد نکنه بیشتر از بچه ها ما ذوق کردیم اول مراسم و همه مودب سرجاشون نشستن        امیرعلی ودوست دخترش اسرا    کادو خاله زری به بچه های کلاسش .کلاه و کارت    امیرعلی جون درصف اول و اشاره با مامان     امیرعلی و ردریافت کادو      امیرعلی وسفره  هفت سین     امیرعلی و خاله زری . خاله زری بابت همه زحمت هایی که میکشی واقعا ازت ممنونم و امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی    ...
25 اسفند 1392

نرم نرمک می رسد اينک بهار

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپيد برگهای سبز بيد عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اينک بهار خوش به حال روزگار اینجا آسمون ابرویه، هوا بهاریه،همه در تکاپوی خرید و خونه تکونی و خلاصه همه چیز خبر از اومدن بهارو میده  و ما چشم به راه اینکه کی میشه 28 ام و تعطیل بشیم و تو دلمون خدا خدا میکنیم که تعطیلات عید نخوایم از 5ام بیایم سرکار و تعطیل اعلام کنن از همه اینا بگذریم از اصل کاری بگم که امیرعلیه پسرک مامان دیروز میگه مامان دوست جدید واسمون اومده. همش گریه میکنه. ناخداگاه با این حرفش یاد روزای...
19 اسفند 1392

خونه تکونی امسال و کمک بی دریغ امیرعلی

به نزدیک شدن عید منم تصمیم گفتم دستی به سر و کله خونه بکشم امیرعلی میگه مامان چرا خونه رو بهم ریختی نمیبینه من دارم کلی اذیت میشم خسته میشم و کار میکنم بعد میگه چرا خونه رو بهم ریختی با اینکه سرما خورده و بدجوری سرفه میکنه این دو سه روز و همش تو آب بود به هیچ ترفندی هم گول نمیخورد با همه اینا ماشالا به انرژیش روز جمعه با داد و هوارش که صبح شده پاشید بیدار شدیم و تا خود شب با کمک همدیگه چپیدیم تو حموم و فقط شستیم و بعدشم من آویزون و خسته و امیرعلی سرحال و قبراق(هزار ماشالا) دیروز که نوبت آشپزخونه بود باید میدید چنان اسکاج میکشید انگار چند ساله این کاره است البته ناگفته نمونه گاهی به خنده و بازی کارو پیش می بردیم و گاهی هم...
11 اسفند 1392

ماجرای پنگول

یکی دو  هفته ای هست که هر جا رو نگاه میکردیم خبر از اومدن پنگولو میداد ما هم گفتیم امیرعلی رو ببریم برنامه رو ببینه بلکه بچه ذوق کنه یک هفته از بس پنگول پنکول کردیم شدیم یه پا پنگول روز پنجشنبه رفتیم واسه دیدن برنامه و امیرعلی طفلکی از بس ذوق پنگولو داشت که بلیط برنامه رو از وقتی که لباسشو پوشیدم تا رسیدن دستش گرفته بود جلو در که رسیدیم نوشته بودن برنامه پنگول به علت به حدنصاب نرسیدن لغو شده است به همین راحتی مردمو میذارن سرکار با احساسات بچه ها بازی میکنن حالا من مونده بودم  و سوالهای امیرعلی که پنگول کجاست چرا نمیریم ببینیمش امیرعلی رو با نظر خاله فایی بردیم پارک جلو 5 مرداد که سرسره بازی کنه بلکه جبران نیومدن پنگو...
10 اسفند 1392

هفته ای که گذشت

از اول ماه امیرعلی مهد نرفت اوایلش به خاطر سردی هوا و تعطیلی بعدشم که خواهرم امتحاناش تموم شد و تا شروع ترم جدید خونه نشین شد فقط موند این هفته که تا ظهر پیش مادرم بود و بعدشم که با آژانس می اومد سرکار پیش من روز اول کلی خندیدم فسقلی نشسته بود صندلی جلو و فقط زل زده بود به جلو تا منو دید پرید تو بغلم دیروز که آژانس یه خورده دیر کرد چیزی نمونده بود از ترس سکته کنم با همه دوست شده هر چی من و باباش کم رو هستیم امیرعلی تلافی کرده و انگار میخواد انتقام ما رو بگیره ماشالا از حرف زدنش ولی خداییش با بچه سخته که بیای سرکار اگه مهد نبود چکار میکردیم دلم میخواست از لحظه به لحظه کاراش و حرکاتش عکس بندازم ولی نمیشد  ا...
7 اسفند 1392

تموم شدددددددددددددد

خوب خدا رو شکر فصل امتحاناتو با موفقیت گذروندیم همه چیز عالیییییییییییی بود حالا  من موندم و پایان نامههههههه از این به بعد قراره بشم یه مامان خوب واسه امیرعلی و دیگه هم از امتحان و ارائه و درس خبری نیست چند روز پیش که امیرعلی رو بردم مهد مربیشون کلی ازش تعریف کرده میگه ماشالا باهوشه و زود همه چیزو یاد میگیره به حرفام هم خیلی دقت میکنه بفرستینش کلاس نقاشی و هوش و از این چیزا  ماشالا مامانی ایشالا همیشه سلامت باشی اینم شاهکاری از امیرعلی عشققققق مامان نقاشی چشم چشم دو ابرو امیرعلی جون البته از این قشنگتر هم میشکه مو و گوشاشاو نذاشته         ...
13 بهمن 1392

تولدددددددددددددددددد برای بار سومممممممممم

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دیروزرفتیم خونه مامانم اینا رفته بود کیک خریده بود که واسه امیرعلی تولد بگیره گفتم آخه مامان چندبار تولد. بسه .میگه منم دلم میخواد خودم واسش تولد بگیرم امیرعلی هم کلی ذوق کرد با همه اینا مامان جون دستت درد نکنه امیرعلی و کیانی:کیانی دستشو کرد تو کیک و امیرعلی هم ناراحت از این حرکت ...
30 دی 1392

اومدم با عکس های تولد تو مهد

سلامممممممممممم حال و هوای این روزا انگار همون روزای تولد امیرعلیه  سال89 از 17 دی که امیرعلی به دنیا اومد تا خود روز سال تحویل برف بارید الان داره برف میباره اونم چه برفیییییییی البته چون روز 5 شنبه بود و هوا هم خیلی سرده بود تعدا بچه ها کم بود امیرعلی محاصره شده تو حلقه بچه ها و فرار از حلقه خاله فایی و امیرعلی و مامانی و پسرش   ...
21 دی 1392

تولد خودمونی

از اونجا که قراره تولد امیرعلی رو تو مهد بگیریم بابایی دستش درد نکنه کیک خرید که تو خونه هم تولد خودمونی بگیریم بماند که امیرعلی شامو جلومون زهر مار کرد خودش که لب نزد هیچ نذاشت از گلویه ماهم پایین بره کیک و دیده بود همش میگفت تولد بگیریم منم نمیدونم دیشب چم شده بود خیلی خستگی بودم  نه دل و دماغ داشتم نه اعصاب .ایشالا تو مهد جبران میکنم   روز تولد تو میلاد عشق پاکه،     برای شکر این روز پیشانیم به خاکه     ...
18 دی 1392