و این روزهای ما
خوب ماه رمضون شده و نماز و روزه هاتون مقبول درگاه حق.
من که خیلی اذیت میشم شماها رو نمیدونم. چقدر ساعت دیر به دیر میگذره. گرما هم لطفشو تمام کرده .ساعات کاری هم تغییر نکرده و خدممتون عرض کنم تا بخوایم افطار کنیم و شام بخوریم ساعت 11 شده و شب دیر می خوابیم و سحر به سختی بیدار میشیم و در آخر هم بعد از نماز صبح مگه خوابم میبره وا که روشن میشه من میخوابم و این چند روزه با تاخیر رسیدم سرکار با همه اینا ماه مهمونی خداست و ننالیم که خدا قهرش میاد
بحث بعدی ماجرای ورزش رفتن امیرعلیه
بعد از پروژه اسکیت رفتن امیرعلی و از اونجا که اقا خورد تو ذوقش چرا که به این نتیجه رسید هنوز زوده واسه اینکه حرفه ای اسکیت بازی کنه
دنبال یه ورزش دیگه بودیم و گشتیم و گشتیم رفتیم سراغ ژیمناستیک.چرا که میگن فعلن امیرعلی ما نی نی تشریف دارن
واسه ژیمناستیک هم گفتن یک جلسه بیاد تا مربی نظرشو اعلام کنه اگه تونست و به حرف مربی گوش داد که جیگر من میره کلاس ژیمناستیک اگه گوش نده که متاسفانه موکول میشه به سال بعد.
کلاس شنا هم میگن سنش کمه میگم بابا خارجی ها رو ببینید بچه های سه ساله شون حرفه ای شنا می کنن. میگن اونا خارجی ان و منم در تلاشم که بتونم کلاس شنا ثبت نامش کنم
وبا توجه به داغ بودن بازار جام جهانی فوتبال هوس فوتبال بازی کرده و ما رو میبره به تماشای فوتبال بچه ها
و طفلکی دلش میخواد بره تو زمین و گل بزنه . بهش میگم مامان شما کوچیک هستی ببین بچه ها از تو بزرگترن.
با تمام اعتماد به نفسش میگه نه من بزرگ شدم. قربون قد و قیافه ات
به امید خدا فردا میبرمش و نتیجه و عکساشو میذارم