جایه همه خالی رفتیم آبشارآب سفید
سلام بر اهالی نی نی وبلاگ
ما خوبیم ایشالا شماها هم خوش باشید
بعد از قطعی اینترنت و شلوغی امتحانات خدا روشکر رسیدیم به آرامش
و این ترم چه حس خوبی داشتم که از امتحان خبری نبود و ایشالا تا آخر تابستون بتونم پایان نامه رو تمومش کنم و برم واسه دفاع
و بازم فصل تابستون و اینکه امسال هم مثل سالهای قبل اثاث کشی داریم
من موندم چرا ما تو هر خونه ای میریم صاحبخونه میخواد خونه رو بفروشه و ما رو دربه در کنه. تنها مزیت امسال نسبت به سالهای قبل اینه که بدون گشتن خونه جدید و پیدا کردیم و صحبتاش انجام شده.
بریم سراغ اصل مطلب
یک ماهی میشه که با تعطیل شدن مدارس مادر بنده هم خونه نشین شده و امیرعلی میره پیشمامان جون.
البته احتمال اینکه بره مهد هست .
شیطنتاش بیشتر شده و حرف های گنده گنده زدن هم بیشتر.
یه روز با باباش اومدن سراغ من. رو به من میگه این نامرد واسم بستنی نخریده (منظورش باباش بود)
هر وقت اجازه انجام دادن کاری رو بهش نمیدم به من میگه خدا خیرت بده چرا نمیذاری این کارو بکنم.
قرار بر این شد که اگه بتونیم یه خونه یه خوابه بخریم که متاسفانه نشد و امیرعلی به هرکسی که می رسیدمیگفت میخوایم بریم یه خونه جدید و منم دیگه اتاق ندارم
جمعه به دوست بابایی رفتیم آبشار آب سفید که بعد از الیگودرزه
چه جایه باصفایی خداییش عالی بود و خوش گذشت
و اینکه تازگی ها یاد گرفته مامان بالش بیار که برنامه کودک نگاه کنم. و بعدش مامان غذا بیار گرسنمه