بخوانید اندر احوالات امیرعلی را از ابتدا تا کنون
*- توی یه شب زمستانی و مه آلودساعت 2 نصفه شب(16 دی 1388) وقتی که یک ماه مونده بود که به دنیا بیام حال مامان و بد کردم و مامان و مجبور کردم که بره بیمارستان به مامانی گفتن که نینیت داره به دنیا میاد خلاصه ساعت 11:20 روز 17 دی ماه توی یه روز سرد زمستانی به دنیا اومدم.(خودمونیم چقدر مامانو اذیت کردم) عکس اولین روزه تولدمه یه روز از تولدم که گذشت برف و سرما شروع شد. *- روز سوم تولدم بود که به خاطر زردی که داشتم دو روز بستری شدم. عجب دستگاه گرمی بود اینم عکس منه توی دستگاه به هرکی نشونم میدن باور نمیکنن که این منم میگن آخه بچه سه چهار روزه که اینجوری نمیخوابه. حالا که ما خوابیدیم 3- به خاطر دل دردی که داشتم همیشه گریه می کردم شب...
نویسنده :
مامان زهرا
13:13