بخوانید اندر احوالات امیرعلی را از ابتدا تا کنون
*- توی یه شب زمستانی و مه آلودساعت 2 نصفه شب(16 دی 1388) وقتی که یک ماه مونده بود که به دنیا بیام حال مامان و بد کردم و مامان و مجبور کردم که بره بیمارستان به مامانی گفتن که نینیت داره به دنیا میاد خلاصه ساعت 11:20 روز 17 دی ماه توی یه روز سرد زمستانی به دنیا اومدم.(خودمونیم چقدر مامانو اذیت کردم)
عکس اولین روزه تولدمه
یه روز از تولدم که گذشت برف و سرما شروع شد.
*- روز سوم تولدم بود که به خاطر زردی که داشتم دو روز بستری شدم. عجب دستگاه گرمی بود
اینم عکس منه توی دستگاه به هرکی نشونم میدن باور نمیکنن که این منم میگن آخه بچه سه چهار روزه که اینجوری نمیخوابه. حالا که ما خوابیدیم
3- به خاطر دل دردی که داشتم همیشه گریه می کردم شب ها تا ساعت 2 یه وقت هایی هم تا ساعت 4 گریه می کردم کلی دارو خوردم خدا رو شکر بهتر شدم
*- 50 روزم که شد تونستم دنیا رو با همه مخلفاتش ببینم
*- 52 روزه که شدم داماد شدم (ختنه شدم )
*- دو ماهه که شدم تونستم بخندم
*- سه ماهه که شدم دمر شدم(عکسش توی پست های قبلی هست)
*- 5 ماهم بود که نشستن و یاد گرفتم
*- از 6 ماهگی تونستم با کمک گرفتن از دیگران و چیزای دیگه نیم خیز بشم
*- غذای کمکی هم از این زمان شروع شد و از حالا مجبورم که دوری مامانو تحمل کنم آخه مرخصی مامان تموم شد و مامانی باید برگرده سرکار
*- 8 ماهه که شدم سینه خیز رفتن و یاد گرفتم
*- الان که 8 ماه و نیم هستم چهار دست و پا میرم سرعت رفتنم هم بیشتر از قبل شده
*- ولی از دندون تا حالا که خبری نیست
اگه چیز جدیدی یاد گرفتم زودی خبرتون میکنم