ماجراهای یکی دو هفته پیش
سلام خدمت همه. نماز و روزه همه قبول باشه
بگم از یکی دو هفته قبل از ماه رمضان
یه شب رفتیم شهربازی امیرعلی تا موتور یا ماشین بچه ها از کنارش رد میشد جیغ میزد که منو سوار کن
کلی تعجب میکرد از این همه جمعیت و سر و صدا
امیرعلی قبل از رفتن به شهربازی
حیف شد عکشو از خاله فایی نگرفتم که واستون بذارم
جمعه قبل از ماه رمضان رفتیم محلات جای همه خالی خوش گذشت فقط گرما اذیتمون کرد مابقیش خوب بود
امیر علی در حال آب بازی
امیر علی و بابا جون در سرچشمه
امیر علی و بابایی در دهکده گلها
امیرعلی در حال بازی با کادو دایی رضا (دستت درد نکنه)
و آخریش امیرعلی با کفشای کشتی دایی رضا و کلاه دایی رضا(امیرعلی کشتی گیر می شود)
اینو بگم که نفس مامان الان 13 تا دندون داره
روز چهارشنه تب شدیدی داشتی دیشب خدا رو شکر تبت افتاد اما همچنان اسهال داری ایشالا که زودی خوب بشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی