کفشای گل پسر
میخوام ماجرای کفشای گل پسرو بگم
من و بابایی وقتی دوران عقد تعطیلات عید با رفتیم مسافرت.از اونجا که دوتامون عشق پسر بودیم از غرفه کارهای دستی یه جفت کفش سنتی خریدیم (البته نظر بابایی بود و منم تاییدش کردم)گفتیم واسه پسرمون یادگاری نگهش میداریم
وقتی که مامان باردار بود زن دایی یه سری کادو واسه نی نی مامانی گرفت که یه جفت پاپوش هم جزءش بود
امیرعلی وقتی که 9 ماهه شد یه جفت کفش واسش خریدیم که زودتر راه بیفته یه روز رفتیم خیابون وارد خونه که شدیم دیدیم ای دل غافل یه لنگه از کفشش نیست آخرین مسیری که پیاده شدیم رو رفتم اما پیداش نکردم چقدر من این کفشاشو دوست داشتم کفششو که در آواردم اشاره میکرد که کفشو پاش کنم ماشالا واسش کوچیک شده بود
واسه عیدش یه جفت کفش دیگه خریدیم رفتیم مسافرت کنار ساحل شهر بوشهر بودیم که امیرعلی رو توی دریا بردن واسه همین کفشاشو در آواردن همه وسایلمونو جمع کردیم سوار ماشین شدیم یه 5 دقیقه ای دور شدیم دیدم کفشای امیرعلی نیست پاک اعصابم به هم ریخت برگشتیم دیدم از کفش خبری نیست
گفتم دیگه واسش کفش نمیخرم
بندر گناوه که رفتیم مامان جون واسش یه جفت کفش تابستونی خرید
تقریبا یکی دو ماه پیش بند کفشش شل شده بود دیگه توی پاش نمی موند رفتیم یه جفت دیگه واسش خریدیم هفته پیش که با بابایی رفته بودیم بیرون نفهمیدیم بازم کجا کفششو گم کرده پیداش نکردیم که نکردیم وای خدای من داشتم دیوونه میشدم و امیرعلی رو دعواش کردم همسری میگفت مگه امیرعلی مقصره تو مقصری که حواست نیست گفتم ببخشید خودت میدونی که من مدام حواسم هست همیشه یا پاهاشو نگاه میکنم یا به کفشاشست میزنم چطوری از پاش در میاد خدا میدونه
خلاصه مامان جون بازم خودش رفت یه جفت کفش دیگه واسش خرید
امیرعلی 1 سال و نیمه ما تا حالا ) تا حالا 5 جفت کفش خریده
ایشالا مامانی هزاران کفش پاره کنی
اینجوری پیش بریم کلکسیون لنگه کفش های امیرعلی رو درست میکنیم