خونه تکونی
فلسفه عید و خونه تکونی چیه؟نمیدونم شاید میگن سال نو که میشه همه چیز تمیز و مرتب باشه
گفتم پنجشنبه و جمعه رو که خونه ام کارامو شروع کنم
روز پنجشنبه صبح با کمک خواهر شوهری و خواهری شروع کردیم به شستن پتو و ملافه ها
امیرعلی اولش خوب بود اما یه کم که گذشت جیغ میزد که منم میخوام بیام توی آب تا کار ما تموم شد اونم توی آب بود خاله فایی امیرعلی رو گرفت و دمپا شلوار امیر جونی رو جمع کرد بشروع کردن به آب بازی
حیف شد از بس استرس کارهارو داشتم که نتونستم ازش عکس بندازم
خلاصه کلی جیغ زد تا مجبور شدیم دست از کار بکشیم بعد از ناهار خوابید و ما هم ذوق زده از اینکه تا بیدار نشده می تونیم مابقی کارهارو انجام بدیم اما زودتر از همیشه بیدار شد
شب هم از شدت خستگی فکرشو بکنید خونه به هم ریخته رو ول کردم و رفتیم خونه مامانم اینا و از اونجا هم رفتیم خونه دایی وسطی و با اون خستگی نشستیم فیلم عروسی دیدین
فرداش از ساعت 11 امیرعلی رو فرستادم خونه مامانم اینا تاساعت 6 و نیم وقتی که همه کارا تموم شد (البته ریزه کارها مونده) وارد خونه که شد چه ذوقی میکرد جیغ میزد دست دسی میکرد
اینو هم بگم که جدیدا بعضی حرفارو بعد از گفتن ما تکرار میکنه داشتم دالی بازی میکردم که یکدفعه گفت دال
یا داشتم با کلیپس مو باهاش بازی میکردم میگفتم دید دید امیرجونم گفتش دید
یه بار همفیلم عروسی میدیدیم گفتم عروس عروس خانم یکدفعه امیرهم گفت عرو
یا الو گفتنشو بگو جیگر مامان
دیروز هم شلوارشو انداخت رو پاهاش میخواست شلوارشو پاش کنه
میره جلوی آینه با خودش بازی میکنه
مامان جون فقط تو رو به خدا زودتر راه برو داریم لحظه شماری میکنیم
فدای تو گل پسرم