این دفعه هم عروسی
جای همه خالی
ما باز هم رفتیم عروسی
عروسی پسرعمه و دختر عمه بابایی (فکر کنم این آخرین عروسی باشه یعنی حالا حالاها دیگه عروسی نداشته باشیم)
خیلی خوش گذشت
امیرعلی چه عروسی چه حنابندان از اولش خواب بود تا آخرش انگار صدای ارگ واسش لالایی بود.
از اونجا که یک دفعه هوا سرد شد همه سرما خوردیم
امیر جونم کلی اذیت شد دیروز حالش بدتر شد و مجبور شدم دوباره ببرمش دکتر
خدا رو شکر امروز بهتر شده
راستی یه خبر خوب، دارم دنون در میارم و نانای کردن و یادگرفتم(در نه ماهگی و ١٥ روزگی)
اینم چندتا عکس میخوای ببینی بیا ادامه مطلب
اینم از عکس امیرعلی و دوتا از دخترعمه هاش از سمت راست:سپیده امیرعلی و کیمیا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی