خونه تکونی امسال و کمک بی دریغ امیرعلی
به نزدیک شدن عید منم تصمیم گفتم دستی به سر و کله خونه بکشم
امیرعلی میگه مامان چرا خونه رو بهم ریختی
نمیبینه من دارم کلی اذیت میشم خسته میشم و کار میکنم بعد میگه چرا خونه رو بهم ریختی
با اینکه سرما خورده و بدجوری سرفه میکنه
این دو سه روز و همش تو آب بود به هیچ ترفندی هم گول نمیخورد
با همه اینا ماشالا به انرژیش
روز جمعه با داد و هوارش که صبح شده پاشید بیدار شدیم و تا خود شب با کمک همدیگه چپیدیم تو حموم و فقط شستیم و بعدشم من آویزون و خسته و امیرعلی سرحال و قبراق(هزار ماشالا)
دیروز که نوبت آشپزخونه بود باید میدید چنان اسکاج میکشید انگار چند ساله این کاره است
البته ناگفته نمونه گاهی به خنده و بازی کارو پیش می بردیم و گاهی هم با جیغ و دعوا که نکن این کارو و یه نمه گریه کردن امیرعلی و در آخر هم آشتی و کشیدن ناز پسرک
طفلکی امیرعلی از وقتی که خودشو شناخت با تشرهای من که کثیف نکن آشغال نریز مرتب باش عادت کرده و شده یه پا پسر مرتب
یه وقتایی دستمال به دست میره سراغ مبل و میز و ... شروع میکنه به دستمال کشیدن
خوب بچه از کودکی باید نظم و نظافت ویاد بگیره
شلوارشو کامل خیس کرد و بعدشم مجبور شد بدون شلوار ادامه بده و در آخر هم موش آب کشیده شد حیف شد ازش عکس ننداختم
صبح که از خواب پاشده با دیدن آشپزخونه تمیز مثل مامانش کلی کیف کرد و به باباش میگه ببین من و مامان دیروز آشپزخونه رو شستیم ، همه رو شستیم
دست پسر گلم درد نکنه
ایشالا همیشه سلامت و سرزنده باشی و دنیا به کامت باشه
و به امید سالی خوش پر از شادی