هفته ای که گذشت
از اول ماه امیرعلی مهد نرفت اوایلش به خاطر سردی هوا و تعطیلی
بعدشم که خواهرم امتحاناش تموم شد و تا شروع ترم جدید خونه نشین شد
فقط موند این هفته که تا ظهر پیش مادرم بود و بعدشم که با آژانس می اومد سرکار پیش من
روز اول کلی خندیدم
فسقلی نشسته بود صندلی جلو و فقط زل زده بود به جلو تا منو دید پرید تو بغلم
دیروز که آژانس یه خورده دیر کرد چیزی نمونده بود از ترس سکته کنم
با همه دوست شده
هر چی من و باباش کم رو هستیم امیرعلی تلافی کرده و انگار میخواد انتقام ما رو بگیره
ماشالا از حرف زدنش
ولی خداییش با بچه سخته که بیای سرکار اگه مهد نبود چکار میکردیم
دلم میخواست از لحظه به لحظه کاراش و حرکاتش عکس بندازم
ولی نمیشد اگه یکی میدید زشت میشد و میگفت ندید بدید مجبور میشدم وقتی کسی نیست یواشکی ازش عکس بندازم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی