دکتر رفتن امیرعلی
شنبه امیرعلی رو به خاطر پاش بردیم دکتر و همونش تا دوشنبه شب کارمون راه نیفتاد واسه گل پسری ام آر آی نوشت و به دنبالش بیهوشی که هنگام انجام ام آر آی تکون نخوره
از اونجا که نباید 5 ساعت چیزی می خورد و گرسنش بود مجبور شدیم واسش آبنبات چوبی بخریم که از گرسنگیش کم کنه و یه جورایی سرگرم بشه
امیرعلی گرسنه و منتظر ساندویچ
امیرعلی و رایحه:در عین دوستی به هم حسادت هم می کردن و البته هر کاری یکیشون میکرد این یکی هم باید انجام میداد
ایشالا که مامانی مشکلی نباشه و به زودی خوب بشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی