رفتن به مهد
امروز رسما امیرعلی به مهدرفت
چند وقتی میشد که یا من یا خاله فایی امیرعلی رو در طول روز یکی دو ساعت میبردیمش مهد
امروز رسما از 8 صبح بردمش مهد اصلا دوست نداره کلی گریه کرد منم مجبور شدم تنهاش بذارم
خدا کنه هر چه زودتر به محیط مهد عادت کنه
جمعه خیلی هوا خوب بود تصمیم گرفتیم بریم بیرون و البته باغ وحش
حیف شد از خیلی از حیوونای دیگه نمیشد عکس انداخت
یه لحظه امیرعلی یه چوب دستش گرفت و نزدیک قفسه روباها شد روباهه سریع خودشو رسوند امیرعلی چنان جیغی کشید که خود من تا چند دقیقه با صدای بلند خندیدم و بعدش خودش میگه ترسید
(یعنی ترسیدم)
رسیدیم خونه عکسارو که نگاه میکرد میگفت شتر بو اه اه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی