بچه ها رفتیم شمال

دوستان گلم سلام

فعالیتم خیلی کم شده باید فعال تر شم

تازه حوصله عکس انداختن هم ندارم

1- خدمتتون عرض کنم که امیرعلی رو بردمش شهرموشها رو ببینه مثلا ذوق کنه هیچی ذوق نکرد حال ما رو هم گرفت

خوب خوشش نیومد منم خوشم نیومد فکر میکردم فیلمش شاد باشه

تازه آخر فیلم از صدای نعره زدن گربه ها بچه از ترس چسبیده بود به صندلی

2- جمعه قبلی هم واسه ناهار رفتیم اطراف اراک

زد و یه چوپان با گوسفنداش نزدیکایه ما اطراق کردن

حالا امیرعلی هم پر حرف ول کردن طرف نبود

میگفت بابا بزرگ من هم گوسفند داره .

تازه گاو و گوساله هم داره تو نداری؟

بابابزرگم من تفنگ داره چرا تو نداری؟ بابابزرگ من تراکتور داره

خلاصه دارایی بابابزرگشو کشید به رخ اون بنده خدا

طرف هم حوصله امیرعلی رو داشت و کلی سر به سر بچم گذاشت

3- قرار بود جمعه بریم تولد امیرعلی پسرخاله ندا بچم کلی ذوق تولد رفتن و داشت خیلی حیف شد جور نشد که بریم آخه یه دفعه تصمیم گرفتیم بریم شمال

امیرعلی تولد مبارک ایشالا صدساله شی

اراک هوا سرد شده و ما هم فکر کردیم که شمال هوا سرده کلی لباس گرم با خودمون بردیم ولی انگار خدا دوسمون داشت و هوا عالی بود

با دوست بابایی و خاله فایی رفتیم لاهیجان خونه خاله بابایی

جایه همه خالی خوش گذشت

امیرعلی هم طبق معمول با حرف زدنش کلی طرفدار  و دوست پیدا کرد

وقت اومدن با گریه راهی خونه شد آقا هوس موندن کرده بود

اینم عکسایه شمال

شروع حرکت و سردی هوا

بام سبز لاهیجان

معرفی میکنم بابایی و امیرعلی به همراه دوست بابایی و پسرخاله ها

تله کابین

رسیدیم به دریااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

من رفتیم تا پست بعدی که ببینم کی باشه